کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)
شیوه کار. شیوه باز. (ناظم الاطباء). حیله گر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیوه باز شود، آنکه دارای روش و طریقه است. (فرهنگ فارسی معین) ، معشوقی که به همه فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه بکار برد
شیوه کار. شیوه باز. (ناظم الاطباء). حیله گر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیوه باز شود، آنکه دارای روش و طریقه است. (فرهنگ فارسی معین) ، معشوقی که به همه فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه بکار برد
به معنی کنده کار است یعنی شخصی که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن نقش ها کند. (برهان). آنکه بر چوب و زر و جز آن نقش کند و به هندی کندن گر گویند. (فرهنگ رشیدی). نقار. (مهذب الاسماء). کنده کار. (آنندراج). کسی که در روی مس و برنج و عقیق و جز آن قلم زنی کند وحکاکی نماید و کنده کار و حکاک. (ناظم الاطباء) : و کنده گر را نقار گویند. (تفسیر ابوالفتوح)
به معنی کنده کار است یعنی شخصی که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن نقش ها کند. (برهان). آنکه بر چوب و زر و جز آن نقش کند و به هندی کندن گر گویند. (فرهنگ رشیدی). نقار. (مهذب الاسماء). کنده کار. (آنندراج). کسی که در روی مس و برنج و عقیق و جز آن قلم زنی کند وحکاکی نماید و کنده کار و حکاک. (ناظم الاطباء) : و کنده گر را نقار گویند. (تفسیر ابوالفتوح)
درازتر. طویل تر: درازترز غم مستمند سوخته دل کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی. سرو سهیش کشیده تر شد میگون رطبش رسیده تر شد. نظامی. صف صفدران از یمین و یسار کشیده تر از کاکل و زلف یار. ظهوری (از آنندراج)
درازتر. طویل تر: درازترز غم مستمند سوخته دل کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی. سرو سهیش کشیده تر شد میگون رطبش رسیده تر شد. نظامی. صف صفدران از یمین و یسار کشیده تر از کاکل و زلف یار. ظهوری (از آنندراج)